سفر به دنیای مدیریت با کوچینگ
هرکلمه داستانی دارد که شنیدن آن ومقایسه اش با وضعیت فعلیش خالی از لطف نیست.در بیش از پانصد سال پیش،در یکی ازشهرهای مجارستان به نام ” کاچ ” ،کالسکه هایی توسط صنعتگران ماهر آنجا ساخته می شد که کیفیت بالایی داشت و مسافران راخیلی راحت ازمبدا به مقصد می رساند.این کالسکه ها خیلی معروف و مشهور شده بودند و به تمام نقاط اروپا صادر می شدند. حتی اگر در شهرها یا کشورهای دیگر هم ساخته می شدند،اسمش همان اسم مجارستانی بود .
این اسم را فرانسوی ها و انگلیسی ها کوچ(coach) تلفظ می کردند؛یعنی کالسکه هایی که در شهر “کاچ” مجارستان ساخته شده اند.چیزی شبیه گز اصفهان،گلاب کاشان،فرش تبریز،چاقوی زنجان و …
اینطوری بود که کلمه کوچ (coach) وارد زبان انگلیسی شد و سالها بعد کلا فراموش شد که این کلمه از کجا آمده است و فقط این رامی دانستند که کوچ(coach) نوعی کالسکه هست که سرنشینان را که عمدتا از طبقه اشراف و ثروتمند بودند ، در کمال آرامش و راحتی به مقصد می رساند. کوچ (coach)در قرن هجدهم از دنیای حمل و نقل اشرافی وارد دنیای دانشگاهی و آموزش شد.این کار را دانشجویان دانشگاههای انگلیس انجام دادند.آنها با شیطنت دانشجویی و زبان بذله گویی خاص انگلیسی ها،کلمه کوچ (coach)را که در آن زمان به معنای کالسکه لوکس اشرافی بود،وارد دنیای آکادمیک و دانشگاهی کردند. امتحان دادن در نظام دانشگاهی انگلیس یک کابوس است.زیرا استادی که درس را در دانشگاه تدریس می کند،اختیاری در امتحان آن درس ندارد و وظیفه او فقط تدریس است و باید محتوای درس را بر اساس سیلابیسی که تعریف شده، تدریس کند. امتحان زیر نظر استادی دیگر ازدانشگاهی دیگر،گرفته می شود.
این استاد که ممتحن خارجی نام دارد،علاوه بر امتحان،می تواند طی ترم تحصیلی،هر زمان که خواست وارد کلاس شود و کنترل کند که استاد در آن جلسه مطالبی را که مطابق برنامه باید تدریس می کرد را تدریس می کند یا از برنامه جلو یا عقب است.به همین دلیل دانشگاه های انگلستان از باکیفیت ترین و گران ترین دانشگاه های جهان هستند. در چنین شرایطی امتحان دادن برای دانشجویان بسیار سخت و ناشناخته بود وخیلی باید تلاش می کردند تا در امتحانات موفق شوند. مزاح شیطنت آمیز دانشجویان این بود که آنان به استادی که علاوه بر تدریس خوب،دانشجویان را راهنمایی می کرد تا خودشان را بهتر برای امتحان آماده کنند لقب کوچ (coach) دادند.یعنی دانشجویان استادی را که به آنان در موفقیت در امتحان کمک می کرد، کوچ (coach)صدا می کردند.
به تدریج کلمه کوچ (coach) درنظام دانشگاهی جا افتاد و حتی در بسیاری موارد به معنی مدرس هم به کار گرفته شد.شاید به همین دلیل باشد که بعد ها در زبان فارسی کلمه مربی به عنوان معادل کلمه کوچ (coach)انتخاب شد.
در قرن بیستم، کوچ (coach) در مرحله بعدی سفر خود، از محافل دانشگاهی وارد دنیای ورزش شد .به ورزشکار با سابقه ای که به ورزشکاران دیگر کمک می کرد تاخودشان را برای مسابقه آماده کنند، کوچ (coach)می گفتند.مانند همان مفهومی که در دنیای دانشگاهی بود.به تدریج استفاده از کوچ (coach) در تمام رشته های ورزشی باب شد. کوچ (مربی)معمولا ورزشکار با تجربه ای است که ضمن آموزش فنون ورزش مربوطه،در حین مسابقه هم در کنار ورزشکاراست و از کارهای ورزشکار به او بازخورد می دهد و به او نکات مفیدی می گوید تا در مسابقه نتیجه لازم را کسب کند.به این ترتیب کلمه کوچ (coach)از دنیای دانشگاه وارد دنیای ورزش شد و چیزی نگذشت که کاملا فراموش شد که این کلمه مدتی قبل در محافل دانشگاهی استفاده می شد.حالا دیگر هر کسی با شنیدن کلمه کوچ(مربی) یاد ورزش می افتاد و اگر کسی میگفت من کوچ (مربی)هستم فورا از او می پرسیدند درکدام رشته ورزشی؟
اما داستان کوچ (coach)به همین جا ختم نمی شود.داستان کلمه کوچ (مربی) را با هم ادامه می دهیم و قسمتی را دنبال می کنیم که این کلمه از دنیای ورزش وارد ادبیات و محافل مدیریت شد.دو نفر در انجام این کار نقش موثری داشتند که هر دوی آنها در ابتدا ورزشکار و مربی بودند ولی دلایلی از جمله شانس و تصادف باعث شد ؛آنها با ورود به دنیای مدیریت ،کلمه کوچینگ (مربیگری) را نیز وارد دنیای مدیریت و کسب وکار کنند.البته سبک و روش آنها در کوچینگ (مربیگری) بسیار متفاوت تر از بقیه بود.و شاید همین امر باعث شد تا معنی کوچینگ(مربیگری) در مدیریت کاملا متفاوت از مربیگری در ورزش و دانشگاه باشد.
این دونفر جان ویتمور و تیموتی گالوی بودند.گالوی یک مربی و مدرس تنیس بود.او بعد از سالها تدریس ورزش تنیس روش نوینی را در تدریس تنیس ابداع کرد که بسیار مورد استقبال دانشجویان و هنرجویان قرار گرفت.روش گالوی بازی درونی نام داشت . گالوی توانست با همان روشی که برای بازیکنان تنیس مربیگری می کرد با مدیران شرکت ها نیز کار کند و فرهنگ،روش و منش کاری آنها را تغییر دهد ،به نحوی که توانستند قدرت رقابتی خود را افزایش دهند و روزبه روز موفقیت های بیشتری کسب کنند.موفقیت گالوی هم روز به روز بیشتر شد و آوازه او در اکثر شرکت ها پیچید تا جایی که او به تدریج تنیس را کنار گذاشت و وارد حرفه کوچینگ (مربیگری) در مدیریت شد.
گالوی می گوید: تجربه من در زمینه از بین بردن موانع تغییر و توسعه مهارت در بازیکنان تنیس،ارتباط و شباهت زیادی با موانع تغییری که مدیران شرکت ها با آن مواجه بودند؛ داشت و این سرآغاز موفقیت و ورود من به دنیای کوچینگ(مربیگری)در مدیریت بود…