شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که درحین صحبت های متداول با دوستی، از او بپرسید: «چیزی شده؟» یا یک دفعه با فردی از طریق تلفن یا ایمیل تماس بگیرید و بعدها او به شما بگوید که آن ساعت لحظه مهمی برای او بوده و نیاز به این تماس داشته؛ یا دربین دوراهی در یک جاده، حس کنید باید مسیر سمت راست را انتخاب کنید. در این موارد به حسی در درونتان اعتماد کردید که قویتر از اطلاعاتی که داشتید بوده؛ این حس را «شهود» می نامیم.
شاید بعضی از ما به آن نام «حس ششم» را می دهیم. حالا هر اسمی که برآن بگذاریم ارتباط این حس با کوچینگ چیست؟ پاسخ اینست: قبل از آن برای درک بهتر این موضوع باید مفهوم و اجزا مدل کواکتیو کوچینگ را به درستی درک کنید. یکی از رویکردهای مطرح در کوچینگ، مدل کواکتیو کوچینگ (Co-Active Coaching) است. در این مقاله، ما به بررسی اصول و مفاهیم مرتبط با مدل کواکتیو کوچینگ خواهیم پرداخت.
فهرست مطالب
تعریف کواکتیو کوچینگ
مدل کواکتیو کوچینگ (Co-Active Coaching) یک رویکرد کوچینگی است که بر اساس همکاری و تعامل بین کوچ و مشاوره (کوچینگی) ساخته شده است. در این مدل، کوچ و مشاوره به عنوان شرکاء مساوی در مسیر توسعه مراجع عمل میکنند.
-
موفقیت
تعریف کوچی از موفقیت همیشه به شدت شخصیست. بعضی وقت ها به خصوص آن اوایل شاید رسیدن به مقیاسهای ظاهری، موفقیت باشد؛ شغل عالی با ارتقای شغلی، پول کافی، سبک زندگی خاص یا موفقیت شخصی. در نهایت کوچینگ به تعریفی عمیق تر از موفقیت منتهی می شود.
مسئله دیگر بیشتر داشتن نیست، پرشدن جیب یا کمد کوچی هم نیست؛ چیزی ست که قلب و روح کوچی را سرشار می کند. -
توازن
با وجود مسئولیتها و حواس پرتیهای بیشمار و سرعتِ زیادِ تغییر در جهان امروز، شاید توازن مثل یک رویای دست نیافتنی به نظر برسد. افرادی که به کوچینگ روی می آورند، اغلب در درک این مسئله، مشکل دارند. وقتی عملکردشان به زیر سطح حداقل استانداردهای زندگی می رسد، معمولا دچار نارضایتی می شوند و چیزهای بیشتری از زندگی میخواهند.
مردم اغلب تسلیم نبود توازن میشوند جوری که انگار این صرفا یک شیوه برای گذران زندگیست؛ جهان واقعی همین است. فقط از همین زاویه میشود به آن نگاه کرد و خیلی هم خوب به نظر نمیرسد. با همه ی اینها کوچینگ برای رسیدن به توازن روی گسترش دامنه ی چشم انداز و در نتیجه اضافه کردن انتخابهای بیشتر تمرکز میکند. -
فرآیند
ما همیشه در فرآیندیم؛ فرآیندی که گاهی آشفته است و گاهی موزون، چون کوچینگ تاثیر زیادی در حصول نتیجه دارد هم کوچ و هم کوچی به سادگی میتوانند در دام نتایج بیفتند، اگر کوچ و کوچی کاملا روی مقصد تمرکز کنند و هدف جریان سفر را فراموش کنند، از هدف اصلی دور می شوند.
کار کوچ این است که متوجه فرآیند باشد، آن را یادآور شود و در هر کجای این فرآیند کنار کوچی بماند. کوچ به خاطر دلگرمی و پشتیبانی آن جاست و وقتی به صخره ای برسند، کمک میکند از بین آبهای تیره راه را نشان میدهد و هربار که از یک مرحله ی سخت میگذرند به خاطر مهارت و موفقیت در پیدا کردن مسیر جشن میگیرند. کوچینگ به کوچی ها امکان میدهد زندگی غنی تری داشته باشند و با تمام جنبه های زندگی رابطه ی عمیق تری برقرار کنند. کواکتیو کوچینگ یک تصویر تمام قد از کوچی را در بر میگیرد که شامل موفقیت توازن و فرآیند است. اینها قواعد اصلی هستند که در قلب مدل کوچینگ قرار گرفته اند در کنار هم، به زندگی ای کاملا سرشار نور و گرما میدهند.
پنج زمینه در مدل کواکتیو کوچینگ
-
گوش دادن
البته که کوچ به سخنان کوچی گوش فرا میدهد و محتوای گفت و گوهای کوچینگ را دنبال میکند، ولی در کوچینگ مهمترین شکل گوش دادن در یک سطح عمیقتر روی میدهد که شامل گوش دادن فعال به معنای پشت داستان به فرآیندهای نهفته و به موضوعاتی ست که یادگیری را عمیق تر میکنند. کوچ به بینش ها، ارزشها و هدف کوچی که در ظاهر پدیدار می شوند گوش فرامی دهد. علاوه بر آن، صدای مخالفت ها ترسها عقبگردها و آن صدای درونی کارشکن را هم میشنود که آن جاست تا به تغییر اعتراض کند، کمبودهای کوچی را به رخ بکشد و هر دلیلی را رو کند تا نشان دهد این ایده، هرچه هست کار نمیکند.
کوچ به صورت همزمان در سطوح بسیار گوش میسپارد تا بشنود کوچی ها در کجای مسیرشان هستند، تا صدای خارج شدنشان از توازن یا پیشرویشان را در مسیر موفقیت بشنود. کوچ به صدای تردیدها هم گوش میدهد تا صدای ناخوشایند زنگی را که میگوید یک جای کار می لنگد بشنود.
-
حس درونی
کوچ با گوش دادن به لایه هایِ زیر لایه ی سطحی، جایی را پیدا میکند که داده های سخت و داده های نرم پدیدار می شوند. حس درونی یک نوع است که در پس زمینه قرار گرفته است و اغلب حرفی از آن به میان نمی آید در پس زمینه است. چون خیلی از مردم به سادگی نمیتوانند به آن اعتماد کنند فرهنگ ما حس درونی را به عنوان یک ابزار قابل اعتماد برای نتیجه گیری یا تصمیم گیری به رسمیت نمی شناسد، در نتیجه به آنچه این حس درونی به ما میگوید شک میکنیم آن را پس میزنیم چون نمیخواهیم احمق جلوه کنیم. با تمام اینها حس درونی یکی از قدرتمندترین هدیه هاییست که کوچ با خود به رابطه ی کوچینگ می آورد.
به عنوان کوچ حجم عظیمی از اطلاعات را از کوچی دریافت میکنیم و بعد در لحظه ی کوچینگ، این اطلاعات را با اطلاعات و تجربه های قبلی که نه تنها از کوچینگ، که از کار در جهان به دست آورده ایم ترکیب می کنیم. عامل دیگری را هم به آن اضافه کنید؛ اطلاعاتی که از حس درونی ما سرچشمه میگیرند شاید ما به آن حس درونی نگوییم شاید آن را یک فکر احساس یا حس ششم بدانیم. صرف نظر از این که چه تعریفی برایش داریم، این تکانه ها از حس درونی ما نشات میگیرند برای بیشتر کوچ ها، حس درونی مهارتی ست که به رشد و تمرین نیاز دارد. این حس بسیار باارزش است چون احساسات و اطلاعاتی را که با هم ترکیب میکند همیشه بیش از چیزی ست که میتوانیم کلا آگاهانه تحلیل کنیم. -
کنجکاوی
یکی از انگاره های بنیادی کواکتیو کوچینگ باور به توانمند و مبتکر بودن کوچی هاست. از نظر ما آنها پاسخ را میدانند. وظیفه ی کوچ این است که سوالها را بپرسد و فرآیند کشف را در مسیر درست هدایت کند. زمینه ی کنجکاوی چارچوب خاصی به فرآیند کشف، پاسخها و استنتاج بینش ها می بخشد. همان طور که کنجکاوی علمی در عمق مسائلی مثل ماده زندگی و جهان به کاوش میپردازد در کوچینگ هم کنجکاوی به کوچ و کوچی امکان میدهد دوشادوش هم در عمیق ترین حوزه های زندگی کوچی کاوش کنند و صرفا با نگاه کردن در مورد یافته های شان کنجکاوی کنند.
کوچ جست و جوگر نیست، در واقع کوچی را در این اکتشاف همراهی میکند در نتیجه کوچ میتواند برای شکستن سدهای قدیمی سوالهای مهمی بپرسد. وقتی کوچی یاد میگیرد در مورد زندگی اش کنجکاوی کند، از بعضی فشارها و از خطر کم می کند. برای نگاه کردن به مکان های تاریک زندگیاش اشتیاق بیشتری به خرج میدهد و مسائل سخت را امتحان میکند؛ چون در ضمن کنجکاو هم هست. -
به پیش و در عمق
دو محصول همکاری کوچ و کوچی، یعنی اقدام و یادگیری با هم ترکیب میشوند تا تغییر به وجود آورند. چون مفهوم کاری که کوچی را به پیش می راند یکی از اهداف اصلی کوچینگ است، اغلب پیش بردن عمل کوچی را یکی از اهداف کوچینگ میدانیم نیروی موثر دیگر در فرآیند تغییر انسان، یادگیری ست. یادگیری صرفا محصول جانبی عمل نیست بلکه نیرویی معادل و مکمل آن است. یادگیری، تدبیرهای جدیدی به همراه میآورد، احتمالات ممکن را گسترش می دهد و برای تغییر به فرد نیرو میدهد. یکی از سوءتفاهمهای متداول در مورد کوچینگ این است که صرفا به معنای انجام کارهاست. انجام کارها در سطحی بالاتر؛ به همین خاطر کوچینگ را اغلب با استخدام پدر یا مادر خرده گیری مقایسه میکنند که همیشه باید مطمئن شود تخت خوابتان را مرتب کرده اید و تکالیفتان را انجام داده اید؛ در بعضی سازمانها کوچینگ تصویر معلم مدرسه ای ست که با خط کشی در دست هر لحظه آماده است اشتباهاتتان را اندازه بگیرد و تنبیه تان کند. ولی کوچینگ صرفا مربوط به انجام کارها نیست بلکه به همان اندازه به تداوم یادگیری به خصوص شناخت تاثیر یا تاثیر نداشتن اقدامات انجام شده در تحقق قواعد اصلی اهمیت میدهد این ارتباط بین عمل و یادگیری و قواعد اصلی کلید ماجراست. به قول گاندی “زندگی چیزی بیش از افزایش سرعت آن است” به همین ترتیب زندگی دست کم در مدل کواکتیو، چیزی بیش از افزایش کارهاست.
-
مدیریت فردی
مدیریت فردی به معنای توانایی کوچ است برای کنار گذاشتن نظرات ترجیحات اولویت ها، غرور حالت دفاعی و نفس خود. کوچ باید آنجا کنار کوچی باشد. غرقِ در موقعیت و کشمکشهای کوچی نه اینجا در حالی که با افکار تحلیل ها و قضاوتهای خود دست و پنجه نرم میکند. مدیریت فردی یعنی دست از نیاز به خوب به نظر رسیدن و درست بودن بردارید. نور باید روی کوچی بتابد، نه کوچ.
شهود جایگاه فوق العاده ارزشمندی در کوچینگ دارد.
در ادامه این مقاله قصد داریم جایگاه شهود را در مدل کواکتیو کوچینگ بررسی کنیم. مطالب ذیل برگرفته از کتابی به نام «کواکتیو کوچینگ» نوشته “لرا ویت ورث”، “هنری”، “کارن کیمزی هاوس” و “فیلیپ سندل” است. کتابی بسیار جذاب و سرشار از مفاهیمی عمیق با متنی روان با مثال ها و تمریناتی است که فهم خواننده را از مطالب عمیق تر می کند. در ابتدا شرح مختصری از مدل کواکتیو، تاریخچه و معرفی کتاب خواهیم داشت. سپس به صورت خاص روی یک قسمت کتاب یعنی شهود با سرفصل های زیر متمرکز می شویم. سرفصل هایی که شاید سوالات خیلی از ماها بوده و دراین مقاله سعی می کنیم به آنها جواب دهیم. سرفصل ها عبارتند از جهان ناشناخته ها، شهود درست است یا اشتباه؟،هوش شهودی چیست؟، تفسیر شهود، نقطه دسترسی به شهود، مهارت های کوچینگی در ارتباط با شهود و مراجعان و شهودشان و در انتها دو تمرین برای تقویت شهود قرارداده شده است.
تاریخچه و معرفی کتاب کواکتیو کوچینگ (co active coaching)
در جهان امروز کوچینگ یک سبک ارتباطی و حرفه ای جهانی پیشرفته در زمینه های مختلف شغلی، دولتی، رهبران غیر دولتی، معلمان، مشاوران و والدین و دیگران است. کواکتیو کوچینگ رویکرد ویژه ای نسبت به کوچینگ و سبک ارتباطی آن دارد. نام آن کواکتیو ((Co-Active ترکیب دو کلمه Collaborative and Active است به مفهوم مشارکت فعالانه و مبتنی بر همکاری کوچ و مراجع که باعث توانمندی هر دوطرف می شود. مدل کواکتیو نتیجه سالها تجربه و کار با مراجعان و کوچ های سراسر جهان است و کتاب کواکتیو این مدل را با مهارت ها و تکنیک ها و نمونه های مختلف مکالمات مراجع و کوچ توصیف می کند. این مدل توسط موسسه تربیت کوچ ها یا CTI(The Coaches Training Institute) پایه گذاری شد.
این موسسه توسط “لرا ویت ورث”، “هنری” و “کارن کیمزی هاوس” در ۱۹۹۲ تاسیس شد. این کتاب متن استاندارد اموزش کوچینگ در بسیاری از کالج ها، دانشگاه ها، آموزشگاه های تجاری و برنامه های کوچینگ در سراسر جهان است. طرح کلی فصول کتاب را می توان در قالب مدل کواکتیو کوچینگ بیان کرد که به شکل ستاره ای پنج پر با یک هسته مرکزی و چهار گوشه مربع شکل است(تصویر ذیل). چهارگوشه آن سنگ زیربنای این مدل و اصول زیربنایی است که در بخش اول توضیح داده می شود. پنج زاویه ستاره، پنج زمینه ای است که این مدل دربستر آن اجرا می شود که شامل گوش دادن، شهود، کنجکاوی، پیشروی اقدام و عمیق تر شدن آگاهی و مدیریت خود است و بخش دوم کتاب را در برمی گیرد. بالاخره بخش آخر کتاب هسته مرکزی وسط مدل است که دربرگیرنده سه اصل شکوفایی، تعادل و فرآیند با تمرکز بر مراجع است. از همه خوانندگان این مقاله دعوت به عمل می آورم که کل این کتاب را مطالعه کنند. کتاب دارای متن روان با مثال ها و تشبیهات و دیالوگ هایی بین مراجع و کوچ و تمریناتی است که فهم خواننده را از مطالب بسیار عمیق تر می کند. به جهت تشویق بیشتر شما به مطالعه این کتاب یکی از قسمت های جذاب این اثر را به نام «شهود» به صورت یک مقاله خدمتتان تقدیم می کنم.
شهود
جهان ناشناخته ها
جهان شناخته شده ها شامل مواردی است که در دسترس حواس پنجگانه ما هستند، می توانیم آنها را اثبات کنیم و اطلاعاتی درمورد آنها بدست آوریم. اما شهود جزء جهان ناشناخته هاست، مستقیما قابل مشاهده نیست ولی اثراتش را می توان مشاهده کرد مثل بادی که درمیان برگهای درختان می وزد و ما آن را نمی بینیم ولی حرکت برگ ها حاکی از وجود باد است. برای همین شهود را «حس ششم» نیز نامگذاری می کنند. شهود ماورای جهان فیزیکی است. بعضی افراد به چیزی فقط می توانند اعتماد کنند که قابل مشاهده است. مثلا اگر کسی بیان کند که از اعماق وجودم حس می کنم که باران می آید و دیگری بگوید براساس اخبار هواشناسی یا کاهش دمایی که دماسنج نشان می دهد باران می آید، اولی را معتبر نمی دانند. اما اگر به دونوع دانستن قائل شویم یعنی دانستن براساس شهود و مشاهده، دیدگاه وسیع تر وعمیق تری در مورد مسائل خواهیم داشت. اما از کجا بفهمیم که این دیدگاه جدید درست است یا نه؟
شهود درست است یا اشتباه؟
نمی توان گفت شهود درست یا اشتباه است. شهود مثل یک هشدار یا تلنگری است که به ما وارد می شود. ممکن است به صورت های مختلف مثل بالا وپایین شدن انرژی یا هیجان یا یک چیزی که به ذهن خطور کند یا از طریق یک تصویر بالا بیاید. اما برای اظهار آن، ما نیاز به قالب کلمات داریم و به این صورت شروع به تفسیر می کنیم. چیزی که ممکن است اشتباه یا درست باشد تفسیر ما است. در کوچینگ مهم است که بخاطر داشته باشیم نسبت به شهود، گشوده باشیم یعنی به آن اعتماد کنیم، به آن آگاه باشیم ولی به تفسیر آن خیلی وابسته نباشیم. در اغلب موارد شهود باعث پیشروی اقدام و عمیق تر شدن آگاهی می شود. فرض کنید مراجعی از موفقیت های هفته گذشته صحبت می کند ولی شهود شما می گوید که مراجع موردی را مخفی می کند. ممکن است شما علیرغم شنیدن تمام موفقیت های مراجع بگویید:«شهودم میگه شما یه چیزی را در مورد هفته گذشته به من نمی گید. درسته ؟» اینجا مراجع است که درست یا غلط بودن تفسیرشهودی شما را تعیین می کند. پس نسبت به شهودمان گشوده باشیم و نسبت به تفسیرمان غیروابسته. اما آیا همه ما شهود داریم؟
هوش شهودی
ما می توانیم به شهود از منظر نوعی هوش مثل هوش موسیقیایی یا هوش بصری بنگریم. به طور مثال اگر ما نابینا یا کوررنگ نباشیم، ابتدا قبل از مدرسه بعضی از رنگ ها را تشخیص می دهیم بعد به تدریج رنگ های دیگری را می شناسیم. هنرمندان که تلاش بیشتری دراین زمینه می کنند با طیف گسترده تری از رنگ ها آشنا هستند و جزئی ترین تفاوت ها را متوجه می شوند. شهود هم چیزی شبیه این است. به هر کدام از ما اندازه ای از شهود بخشیده شده است که می توانیم در طول زمان مثل هنرمندان یا موسیقیدانان آن را توسعه دهیم. ولی نکته جالب کیفیت دست نیافتنی شهود است. یعنی برخلاف تمرینات هنری هر چقدر عامدانه تقلا کنیم به آن برسیم، سخت تر به آن دست می یابیم. چون در حین تلاش ، تمرکز ما بر روی خودمان و تلاشهایمان است. وقتی توجه ما روی مسئله یا مراجع باشد و کانال هایمان را باز نگه داریم، راحت تر به شهود دسترسی پیدا می کنیم. نکته کلیدی، تمرکز آرام و گشوده بودن است. شهود همین گوشه ها است زیر سطح و به شما پیام می دهد. پس همه هوش شهودی دارند فقط باید با بازکردن کانال های خود آن را توسعه دهند.
تفسیر شهود
شهود می تواند با یک احساس یا مشاهده چیزی آغاز شود. چیزی که بعد از آن اتفاق می افتد تفسیر شما از آن مشاهده یا احساس است. برای مثال اگر بنظرمان چیزی درست درنمی آید به مراجع می گوییم :« به نظرم یه چیزی اینجا درست درنمیاد میشه کمک کنید ببینم چی اشتباهه. احساس می کنم چیزی مهمی پشت این موارد هست، حس شما چیه؟» ما مشاهده و شهودمان را بیان می کنیم ولی سریع سراغ تفسیر نمی رویم. اجازه می دهیم که مراجع خودش نتیجه گیری کند. اگر سریع تفسیر خود را هم بیان کنیم ممکن است نتیجه گیری، اتهام یا قضاوت کوچ قلمداد شود . وظیفه کوچ گردآوری اطلاعات از شهودش و بکارگیری آن در موقعیت مراجع است که چه چیزی با آن جور درمی آید؟ و چه چیزی جور نیست؟ یکی از دلایلی که اکثر افراد مایل نیستند شهود خود را بیان کنند این است که می خواهند شهودشان درست باشد و از ترس غلط از کار درامدن یا نادان به نظررسیدن از بیان آن امتناع می کنند. بهترین رویکرد اینست که برای جواب منفی مراجع آماده باشید. اما اگر شهودمان را بیان نکنیم خودمان را از یک منبع غنی اطلاعات و احساسات محروم کردیم. نکته مهم اینست که روی شهودمان اصرار نداشته باشیم .حواسمان باشد وقتی در مورد درست بودن شهودمان مصر هستیم درخدمت اثبات خودمان هستیم اما کوچینگ درخدمت مراجع است.
نقطه دسترسی به شهود
ما در باشگاه تناسب اندام ، عضلات و ماهیچه های خودمان را تقویت می کنیم . کوچینگ هم باشگاه تقویت عضلات شهود است. تفاوت اینجاست که جای عضلات و ماهیچه های بدن ما مشخص است درحالی که عضله شهود هر فرد ممکن است در جای متفاوتی باشد. بعضی آن را در بدن خود می یابند و از آن با احساسی در قفسه سینه یا سوزشی در پیشانی یا مورمور انگشتان بیان می کنند. برخی ان را درخارج از بدن پیدا می کنند مثلا حبابی بالای سرشان یا اطرافشان احساس می نمایند. بعضی برای دسترسی بهتر به شهودشان می ایستند. بعضی دیگر نوع ارتباط با شهودشان کاملا کلامی است. اما به هرطور که به شهودتان دسترسی دارید برای معنا دادن به حستان چاره ای ندارید مگر این که آن را درقالب کلمات دربیاورید. مسئولیت شما به عنوان کوچ اینست که از شهودتان صحبت کنید و مراجعان هستند که تصمیم می گیرند که چه چیزی از آن شهود برایشان مفید است.
- سوئیچ روشن و خاموش شهود:
شاید صحبت در مورد شهود برای شما جدید باشد ولی تا زمانی که با این ابزار قدرتمند بیشترآشنا شوید ممکن است بخواهید راهی پیدا کنید که فراموش نکنید این ابزار در جعبه ابزار شما موجود است. برای یادآوری این مطلب بعضی ساعت مچی خود را به مچ دیگرشان می بندند یا یادداشتی در معرض دیدشان نصب می کنند یا اگر همیشه می نشستند حالا می ایستند. توجه داشته باشید که شهود ابزار قوی در کوچینگ است که ارزش امتحان کردن را دارد و خبر خوب آنست که نباید آن را بوجود بیاورید چون مثل آبی هست که در شیرآب وجود دارد فقط باید آن را باز کنید.
- بلافاصله آن را بیان کنید(پریدن ازدهان)
این تمایل وجود دارد که حتی بعد از تلنگر شهودی؛ آن را بلافاصله بیان نکنیم، اول آنالیزش کنیم، چکش کنیم تا بفهمیم که درسته یا نه یا زمانش هست که بگوییم یا نه. اما این تعلل باعث می شود که زمان طلایی از دست برود و مراجع وارد فاز دیگری شود. شهود مثل نورفلشی هست که برق می زند و سریع نورش را ازدست می دهد. قدرتمندترین لحظه همان اولین لحظه ظاهرشدن آن است. کمرویی و تردید و ترس شما باعث می شود این فرصت از دست برود. در اغلب موارد با گفتن شهود راه میان بری ایجاد می شود که شما را از انبوه لایه های کسالت بارمی گذراند و به اصل مطلب نزدیک تر می سازد. اشتباه است اگر به عنوان کوچ فکر کنیم تنها راه کشف ، یک روند مرتب و تمیز پرسش و پاسخ منطقی است. راه دیگری هم هست . ریسک یک شیرجه زیبا رفتن که می تواند شما را مستقیما در لحظه به اصل مطلبی برساند که شاید با یک مکالمه سراسر منطقی به آن نرسید. برای این که با آزادی بیشتری از شهودتان استفاده کنید کافیست بپذیرید که در شهود امکان اشتباه است و با شوخ طبعی کار را ادامه دهید.
- تشخیص نشانه شهودی
نشانه شهودی ممکن است در قالب کلمات ، اشکال یا صداها، احساسات یا حس سنگینی ، درد یا مود باشد. گاهی از داخل مکالمه درون جلسه شهود بالا می آید و گاه خارج از محیط مثل دیدن تصویری از پنجره مطب . وقتی شما سیگنالی از شهودتان دریافت می کنید، آن را با مراجع به اشتراک بگذارید هر چند که به نظر ممکن است نامرتبط باشد. بعد نگاه کنید که مراجع را به کجا می برد. مثلا ممکن است مراجعی خودش را با مسوولیت های مختلف پیش رو و تغییرات زندگی مواجه می بیند و دیدن منظره خنک پاییزی بیرون یک باره در شما حس قوی ایجاد کند و شما منظره پاییزی و تغییر فصل و رنگ برگ ها را برای مراجع توصیف کنید و به مراجع بگویید :«این چه چیزی برای شما داره؟» شاید آماده شدن برای زمستان یا همان کارهای مهم را به ذهن مراجع بیاورد یا موارد مشابه دیگر. همان طور که گفته شد مهم نیست که شهود شما مرتبط باشد. چیزی که باید مرتبط باشد آن چیزی است که برای مراجع اتفاق می افتد و ارتباطی است که او ممکن است پیدا کند.
-
بیان شهود در قالب کلمات
برای بیان شهود خود با جملاتی مثل جملات زیر آغاز کنید و سپس آنچه به ذهنتان می آید بگویید:
من یه حسی دارم …
ممکنه در مورد حس درونی که دارم با شما صحبت کنم؟
من گمان می کنم که ….
می تونم یه چیزی را با شما چک کنم ؟
نمی دونم آیا …
ببینید چطور این با شما جور درمیاد؟
اما بهترین این عبارات، ساده ترین و مستقیم ترین این جمله هست:
شهودم به من میگه ….
شهود سحر و جادو نیست هر چند وقتی درست از کار در می آید چنین حسی را به شما می دهد. شهود مثل یادگیری است. یک ابزار قوی که می تواند به مراجعان کمک کند که اقدامی رو به جلو داشته باشند و در یادگیری شان عمیق شوند.
مهارت های کوچینگی
بعضی از مهارت های کوچینگی که با شهود بسیار مرتبط هستند عبارتند از متافریا استعاره ، پریدن وسط حرف مراجع و بیان بلافاصله و بدون تامل شهود است.
-
متافر
متافر کمک می کند که مراجع سریع تر و آسان تر موضوع را درک کند. مثلا وقتی به نظرتان می رسد که مراجع گیج شده است. ممکن است بگویید :« آیا اطراف شما را مه گرفته است و نمی دانید که کدام سمت بروید؟» مراجع در این تصویر قدم می گذارد و می تواند آن را حس کند. در صورتی که این متافر کمک نکرد، کوچ می تواند از مورد دیگری استفاده کند.(به نظر می آید بیان شهود در قالب متافر باعث می شود مراجع بهتر با آن ارتباط برقرار کند).
-
پریدن وسط حرف مراجع
با توجه به زمان کوتاه جلسات کوچینگ، پریدن وسط حرف مراجع موقع گزارش یا داستانگویی او لازم هست تا بتوان به اصل مطلب رسید. کوچ با سطح سوم شنیدن می داند که چه زمانی برای این کار مناسب است. کوچ به جای انتظاری مودبانه در گوش دادن تا انتهای داستان مراجع، کلام او را قطع می کند و مکالمه را به مسیر اصلی برمی گرداند یا سوالی را براساس شهودش مطرح می نماید. توجه داشته باشید لازم نیست گستاخانه عمل کنید. هرچند ممکن است در بعضی فرهنگ ها این عمل گستاخانه تلقی شود. اما اگر این کار را نکنید، مراجع فکر می کند جلسه کوچینگ، جلسه ای است که باید داستان هایش را بگوید. اگر این روند ادامه یابد طولی نمی کشد که ارتباط کوچینگی نیز آسیب می بیند و مراجع اعلام نارضایتی می کند. گاهی بعضی مراجعان پشت سرهم صحبت می کنند چون فکر می کنند باید تمام و کمال موضوع خود را بیان کنند و منتظر هستند تا شما بگویید کافیست. بهترهست که مراجعان خود را از قبل آماده کنید و از آنها اجازه بگیرید که درصورت نیاز کلامشان را قطع کنید. همین طور توضیح دهید که جلسه کوچینگ چیزی متفاوت از چت کردن با یک دوست و صرف فنجانی قهوه است. پریدن وسط حرفشان را به خود نگیرند و اگر آزرده شدند بیان کنند تا روی آن مجدد صحبت شود .
اگر هنوز نمی توانید کلام مراجع را قطع کنید به این فکر کنید که هدف شما مراجع نیست هدف شما قطع داستانی است که باعث شده تصویرمبهم و مه آلود شود. آیا واقعاً ترجیح می دهید که فردی مودب و دوست داشتنی باشید یا با قطع کلام مراجعتان به او کمک کنید که به اصل موضوعش برسد؟ به خاطر داشته باشید که کوچینگ برای مراجع است نه کوچ. دوست داشتنی به نظر رسیدن و عقب نشینی دراینجا به مراجعی نفع نمی رساند. قانونی مشخص وجود ندارد که چه زمانی صحبت مراجع را باید قطع کرد پس لازم است که به شهودتان اعتماد کنید و درصورت لزوم حرف مراجع را قطع کنید تا شفاف سازی کنید، یک درخواست محکم نمایید، مراجع را با یک چالش بزرگ مواجه کنید یا حقیقت سختی را به او بگویید. اما بعضی فکر می کنند برای اطلاعات بیشتر نباید صحبت مراجع را قطع کرد تا زمینه های بیشتری از مراجع بدست بیاید. این درست است و همین طور این که مراجع باید احساس کند که شنیده شده است و ارتباط شکل بگیرد.اما اینجا فرض بر این است که شما به این حد از مهارت در شنیدن رسیدید اما هنوز نیاز به مهارت در زمینه فوق یعنی قطع کلام مراجع دارید. گاهی مراجع عمداً با گزارش های غیر ضروری می خواهد از موضوع چالش برانگیزتری اجتناب کند. این قطع کلام می تواند فرآیند رسیدن به هسته اصلی چالش را تسریع کند.۳
-
بیان بلافاصله و بدون تامل (حرف از دهان پریدن)
ما با اهمیت بیان بلافاصله و بدون تامل آشنا شدیم . شاید عجیب به نظر برسد ولی این مهارتی هست که ارزش توسعه دادن را دارد. اکثر ما وقت زیادی را صرف آنالیز کردن و تشخیص موارد مختلف می کنیم به صورتی که فرصت عمل را از دست می دهیم. این بیان بلافاصله کمک می کند که سریع سر اصل مطلب برویم بدون این که از قبل همه چیز مرتب باشد. شاید برخلاف یک فرد خیلی حرفه ای که همه چیز تحت کنترلش است و چارچوب مند جلو می رود، پریدن کلام از دهان شما وقتی شهودتان بالا می آید شما را فردی دست و پاچلفتی و آشفته نشان دهد اما به این شکل انسانی تر به نظر خواهید رسید و این کار اعتبار بیشتر به شما می بخشد. وقتی مجبور نیستید خودتان را خوب و کامل نشان دهید، مراجعان شما هم لزومی نمی بینند که در نظرشما خود را خوب جلوه دهند. مثلا شما ممکن است بگویید: « من مطمئن نیستم کلمات درستی به کار می برم ولی آن چیزی شبیه اینه که …» یا « اجازه بده یه دقیقه فکرم را بلند بگم. مطمئن نیستم این دقیقاً همان چیزی باشه که می خوام اینجا بگم.»
مراجعان و شهودشان
قابل توجه است که وقتی مراجع کوچی را مشاهده می کند که از شهودش استفاده می نماید شهامت پیدا می کند که ریسک کند و شهود را تجربه نماید. یادگیری اصول، زمینه ها و مهارت های کوچینگ می تواند در زندگی مراجع بسیار موثر باشد. برای آموزش کار با شهود به مراجعان ، از آنها بخواهید وقتی را برای توجه به شهودشان و تمرین آن صرف کنند و اگر عادت ندارند فقط افکار منفی و بدبینانه در مورد شهود را از خودشان دور نمایند.
تمرینات برای درک و استفاده بهتر از شهود
الف – شهود
- در محیطی آرام و بدون مزاحمت با دوستی بنشینید. از دوستتان بخواهید یک سری سوالات باز درمورد زندگی خودش بنویسد. از شخص سومی بخواهید که یک سوال را از لیست انتخاب کند و سوال را چند بار با فاصله های زمانی بلند بخواند. بعد شما و دوستتان روی سوال بدون هیچ صحبتی سه تا پنج دقیقه تمرکز کنید. هدف شما افزایش تمرکز روی سوال و دریافت شهودتان است. بعد از این مدت به دوستتان هر آنچه را که اتفاق افتاده بگویید : افکار تصادفی ، احساسات، هر چیزی از تصویرهای بصری، اصوات ، بوها و لمس ها و هر آنچه که درطول این زمان توجه شما را معطوف یا پرت کرده است. دوستتان با بعضی از مواردی که شما گزارش دادید ارتباط برقرار می کند. به محض اولین علامت شهودی، ارتباط را جویا شوید و تلاش کنید آن را برای آگاهی بیشتر کشف کنید.
- حتی می توانید ترفند این تمرین را دوبله کنید. یعنی فردی سوالات را روی تکه های کاغذ بنویسد و لوله کند و شما یک سوال را بدون این که بخوانید انتخاب کنید . بعد ۳ تا ۵ دقیقه تمرکز کنید و بعد شما و دوستتان از شهودتان بگویید سپس سوال را بخوانید و از شخص سوم بخواهید نظرش را بیان کند. کجا ارتباط برقرار شد؟ این ارتباط به کجا منجر می شود؟
ب – قطع کلام
از دوستتان بخواهید که یک داستان طولانی از مراحل مهم زندگی خودش تعریف کند. بعد شما با استفاده از مهارت کوچینگی خود، وسط حرف او بپرید و مسیرصحبت او را عوض کنید:
- از دوستتان بخواهید خلاصه کند « این برای تو چه معنایی داشت؟»
- قطع کلام با یک سوال محرک (نه سوال برای اطلاعات بیشتر) مثل « چی از اون یاد گرفتی؟»
- قطع کلام با بازخورد آنچه در آن لحظه از داستان در شرف وقوع است.
- قطع کلام با یک تقاضا
- قطع کلام با اعلام مستقیم هدفتان :« من می خواستم اینجا صحبت شما را قطع کنم.»
- برای قطع کلام از ادبیاتی مثل « ببخشید شما باید …» یا « به من اجازه می دهید بپرسم…» استفاده شود.
نتیجه گیری
دراین مقاله بررسی کردیم که اگر چه شهود را مانند سایر محسوسات نمی توان اثبات کرد اما استفاده از آن کمک می کند تا دیدگاه وسیع تر و عمیق تری در مورد مسائل داشته باشیم. همچنین نمی توان گفت شهود درست است یا اشتباه چون فقط حالت هشدار یا تلنگری دارد که بر ما وارد می شود. چیزی که ممکن است اشتباه باشد تفسیر و برداشت ما از شهودمان است. پس باید تلاش کنیم که نسبت به شهودمان گشوده و نسبت به تفسیرمان از آن بدون وابستگی باشیم.
با تشکر از شما که وقت خودتان را برای مطالعه این مقاله صرف نمودید. اگر نیاز به مشاوره و راهنمایی در خصوص دوره های آموزش کوچینگ فراکوچ را دارید، میتوانید با مشاوران تیم فراکوچ در میان بگذارید.
فرم درخواست مشاوره رایگان
مشاوره آموزشی رایگان
شما این فرصت را دارید، با تکمیل فرم زیر، از مشاوره رایگان کارشناسان آموزشی مجموعه فراکوچ استفاده نمائید.