تجربه نشان داده که اکثر انسانهای دنیا تمایل دارند در زندگی و کارشان پیشرفت کنند اما عده کمی هستند که برای این پیشرفت برنامهریزی و برای عمل کردن به این برنامهریزی تلاش میکنند. میدانید چرا؟ چون بهدرستی زندگی خودشان را طراحی نمیکنند! و به فکر اصلاح رفتار خود برای بهبود زندگیان نیستند! شاید روی کره خاکی کمتر فردی نخواهد شاد زندگی کند! ما انسانها به دنبال خوشبختی، شادی و خشنودی در زندگی هستیم و در زیرینترین لایههای ذهنی خویش برای رسیدن به آنها تلاش می کنیم؛ آرزو و تلاشی که همچنان طول زندگی ادامه دارد. سؤال اساسی اینجاست که شادی را کجا میتوان یافت؟ آیا شادی واقعی دستیافتنی است یا آرزویی غیرقابل تحقق است؟
آدمیان به دنیا آمدهاند تا کامیاب و سعادتمند شوند. فرد فرد انسانها به عنوان پدیدهای نو به جهان میآیند؛ کسی که هرگز مانندش نبوده است. همه ما با ظرفیت و توانمندی موفقیت و کامیابی در زندگی پا به عرصه وجود میگذاریم و هرکس ظرفیتها، توانمندیها و قابلیتها و محدودیتهای خاص و منحصربهفرد خود را دارد. هرکسی میخواهد و میتواند موجودی هوشیار، آگاه، متفکر، مهم و با منزلت باشد. یک فرد مولد و سازنده، یک انسان موفق و شاد. همه ما این ظرفیت را داریم ولی اگر بخواهیم ظرفیتهای خود را به فعلیت درآوریم، بهترین راه دیدن، آموختن و پیروی از الگوهای موفق پیشینیانی است که در همین جاده حرکت کرده و توانستهاند سربلند، کامیاب و سعادتمند گردند. سعادت و خوشبختی یک احساس است و ما مسئول ساختن این احساس هستیم.
تغییرات مثبت اعمال کنید:
ایجاد تغییرات مثبت در خود و اصلاح و بهبود وضعیت زندگی یکی از خواستههای دائمی انسان بوده و هست. واقعیت این است که تغییر از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب امری است بسیار «ساده» ولی نه «آسان»! دقت داشته باشیم که تفاوت زیادی بین «ساده بودن» کاری و «آسان بودن» آن وجود دارد. از این رو، اعتقاد بر این است که هر نوع تغییر در زندگی فردی و خانوادگی امری است ساده و شدنی ولی این تغییر به آسانی و خود به خود ایجاد نمیشود؛ بلکه نیازمند بکارگیری عوامل بسیاری است.
همه ما میدانیم که احساس شکست، عدم اقتدار، ضعف یا کنترل نداشتن بر بخشی از زندگی چگونه است. شاید تجربه مرگ عزیزی، طرد شدن از طرف یک دوست یا فامیل، شکست شغلی، کار طاقتفرسا، تمام نشدن کاری در سر مهلت مقرر، از دست دادن شغل یا ترس از آن، ناامیدی، غم … را داشته باشیم. احساس ناشی از این جملات، برای همگان آشناست: درد و رنج.

چرا درد و رنج؟
-
سؤال اول: چطور به این مرحله رسیدم؟
-
سؤال دوم: که شاید پرسش مهمتری باشد: قصد دارم چه کاری برای آن انجام دهم؟
به بیان دیگر، زندگی اصول و قواعدی دارد که با آن کار میکند و اگر آنها را بدانیم، زندگیمان بهتر میشود. در زندگی مسائل گوناگونی اتفاق میافتد که در ایجاد آن نقشی نداریم. این نظر کاملاً صحیح است؛ ولی ما مسئول تمامی تجارب زندگی خود هستیم. در اینجا نکته ظریفی به کار رفته است؛ توجه کنید! جمله میگوید «تجارب زندگی» و نه «اتفاقهای زندگی». ما مسئول هر آنچه برایمان اتفاق میافتد نیستیم. مثل بسیاری از اتفاقات -خوب یا بد- برایمان پیش میآید که روی آن کنترلی نداریم: مانند عوامل طبیعی نظیر سیل، زلزله یا عوامل محیطی نظیر حوادث سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و … این وقایع در زندگی ما رخ میدهند؛ اما این که در این موقعیتها، چگونه به آنها واکنش نشان میدهیم، تجارب زندگی ما را شکل میدهند و ما مسئول تمامی آنها هستیم. شاید پذیرفتنی نباشد که بگوییم ما قربانی رفتارهای گذشته یا تضادهای دوران کودکی خود هستیم یا زیر بار مشکلات جامعهای ستمپیشه خرد شدهایم. اگر افسردهایم، بیهدفی و اهمالکاری اذیتمان میکند و یا برنامه مدونی برای زندگی نداریم، سرزنش کردن عوامل بیرونی بیفایده است. برای دستیابی به کنترل مؤثرتر بر زندگی، باید تغییر کنیم. ایجاد تغییر مستلزم صرف زمان است؛ زمان برای اندیشیدن و زمانی برای عمل کردن؛ تا کاری که قرار است از این پس انجام دهیم، با کاری که تا کنون انجام میدادهایم، متفاوت باشد این حرکت و تغییر میتواند شروع خوبی باشد اما خلق یک زندگی شادتر به تلاشی پایدار و مستمر نیاز دارد. حالا اجازه دهید در خصوص ۶ گام ایجاد تغییرات فردی صحبت کنیم. فراموش نکنیم که این گفتار در مورد ایجاد تغییر در خود ما است، نه افراد دیگر!
گام های تغییر باور
-
گام اول: وقتی فکر و شیوه خود را تغییر میدهیم، در حقیقت باورمان تغییر میکند؛
-
گام دوم: وقتی باورمان را تغییر میدهیم، انتظاراتمان تغییر میکند؛گام سوم: وقتی انتظارات خود را تغییر میدهیم، نگرشمان به خود، جهان و آینده تغییر میکند؛
-
گام چهارم: وقتی نگرش خود را تغییر میدهیم، عملکردمان تغییر میکند؛گام پنجم: وقتی عملکردمان را تغییر میدهیم، کلیت رفتاری یا نظام رفتاری ما تغییر میکند؛
-
گام ششم: وقتی سیستم رفتاری خود را تغییر میدهیم، قطعاً آن زمان است که زندگیمان را تغییر دادهایم.
دیدتان را مثبت کنید:
شاید پذیرفتنی نباشد که بگوییم ما قربانی رفتارهای گذشته یا تضادهای دوران کودکی خود هستیم یا زیر بار مشکلات جامعهای ستمپیشه خرد شدهایم. اگر افسردهایم، بیهدفی و اهمالکاری اذیتمان میکند و یا برنامه مدونی برای زندگی نداریم، سرزنش کردن عوامل بیرونی بیفایده است. به یاد داشته باشیم هنگامی که یک انگشت شما به سوی دیگران نشانه میگیریم، سرانگشتان دیگر به سوی خودمان است. پس بیاییم دیگران را مقصر ندانیم و به جای آن دنبال اصلاح رفتار برای امروز خودمان باشیم. مسئولیتپذیری یعنی توانایی؛ توانایی پاسخگویی به دنیای اطرافمان به روشی که ترجیح دادهایم یا انتخاب کردهایم. برای ایجاد این تغییر مثبت، مسلط بمانیم و زندگی خشنود و رضایت بخشی را فراهم کنیم. واقعیت کنونی خود را بپذیریم، تصمیم بگیریم و دست به انتخاب بزنیم. بله تصمیم بگیریم. امروز انتخاب کنیم که زندگی خود را دگرگون کنیم.
یک عبارت فلسفی قدرتمند است که میگوید:
«امروز نخستین روز از بقیه زندگی ماست.»
آسان بگیرید:
همانطور که شاید بارها به خود گفته باشید: «ولش کن، باشد برای بعد»، اکنون زمان آن رسیده است که به خود بگویید: من این کار را خواهم کرد! این امکان وجود دارد که همچنان که به پیش میرویم و به اصلاح رفتار و کنترل زندگی نزدیک تر میشویم، به موانعی که در پیش روی داریم بنگریم و منصرف شویم؛ اما اگر از هم اکنون عذر و بهانه و موانع درونی تغییر را شناسایی کنیم، احتمال دلسردی، انصراف و عقبگرد بسیار کمتر خواهد شد. بهانه یعنی دلیل شکست و ناکامی خود را به نیروها و عوامل بیرون از خود نسبت دادن. کمدینی به نام فیلیپ ویلسون همیشه میگفت: «شیطان مرا به این کار مجبور کرده است.» این راه سادهای برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت و اجتناب از گفتن «من این کار را انتخاب کردم.» است. البته توصیه نمیشود به یکباره تمامی بهانهها را کنار بگذاریم؛ ترک کامل آنها زمان میبرد. به یاد داشته باشیم شایعترین عذر و بهانه این است که قدرت کنترل را به عوامل بیرونی نسبت بدهیم یا توان انتخاب کردن را در خود ناچیز بشماریم. از تلاش برای تغییر دادن دیگران دست برداریم؛ اینکه پیشنهاد میشود تلاش نکنیم مردم و جامعه را تغییر دهیم، ممکن است به نظرمان وحشتناک بیاید! اما نکته محوری این است که بر آنچه میتوانیم تغییر دهیم، یعنی بر خود، تمرکز کنیم. دشواری تغییر دادن یک انسان دیگر را میتوان بهمثابه کندن پوست از تمامی اعضای بدنمان دانست. این سلسله مباحث کمک میکند در زمینههای زیر گام برداریم:
پرسش های اصلاح گر
-
کجای سفر زندگی هستیم؟
-
چرا باید زندگیمان را طراحی کنیم؟
-
۷ عامل مخرب مدیریت زمان را میشناسیم؟
-
کمالگرایی منفی چگونه میتواند به اصلاح رفتار ما آسیب بزند؟
-
چرا اکثر ما انسانها نمیتوانیم از کمال طلبی منفی رها شویم؟
۷ نوع اهمالکاری وجود دارد که در مورد همه آنها توضیح داده خواهد شد:
-
عادتها چه ثمراتی در زندگی ما دارند؟
-
ارزشهای زندگی هر فرد چیست؟
-
رسالت زندگی من چیست؟
-
ماشین رسالت چیست و چه اجزایی دارد؟
-
اهداف من در زندگی کدام است و بعد از رسیدن به هدف، من تبدیل به چه کسی خواهم شد؟
-
معنای زندگی من چیست؟
-
چگونه دو ساعت پر بازده در روز به دست آوریم؟
-
چگونه «به تعویق انداختن» را یک بار و برای همیشه کنار بگذاریم؟
نتیجه گیری
البته که تغییر «آنچه میخواهیم»، «آنچه انجام میدهیم»، «آنچه احساس میکنیم» و «آنچه فکر میکنیم» یا چگونگی نگاهمان به چیزها و امور نیز به اندازه کافی سخت و دشوار است. اگر در انتظار یک زندگی مطلوب هستیم دلیلی برای صبر کردن وجود ندارد و این انتظار باید به پایان برسد. مشکل دنیای امروز بیمعنایی است و درک معنا به ما در زندگی بهتر کمک میکند. پس بهتر همین حالا تصمیم بگیرید رفتار خود را اصلاح کنید تا با شرایط و ناملایمات زندگی کنار بیایید و زندگی را برای خود سرشار از خوشی و آرامش سازید.
با تشکر از شما که وقت خودتان را برای مطالعه این مقاله صرف نمودید. اگر نیاز به مشاوره و راهنمایی در خصوص دوره های آموزشی کوچینگ فراکوچ را دارید، میتوانید با مشاوران تیم فراکوچ در میان بگذارید.