چکیده مطالب
مقدمه
سوالِ همیشگیِ تعداد معدودی از ما، در مواجهه با اموری که آنها را تکراری و یکنواخت می بینیم این است که چگونه می توان در روند انجامشان تغییراتی خلاقانه ایجاد کرد؟ این پرسش چه از سر کنجکاوی باشد و چه از سر هوشمندی، نتایجی مبارک پدید خواهد آورد. شاید یکی از مهمترین نتایج این نوع نگاه آن باشد که سبب ارتقاء کیفیت کارها شده و انجام آنها را از حالت روباتیک، کلیشهای و یکنواخت، خارج خواهد کرد.
لازم است در همین جا این نکته مهم را گوشزد نماییم که این مقاله مناسب کسانی است که اصطلاحا “کوچ” هستند و یا مشغول یادگیری این مهارت ظریف می باشند. بنابراین؛ در مقالهی پیش رو، به توضیح اصطلاحات مربوط به حوزه “کوچینگ” نخواهیم پرداخت و فرض را بر این پایه استوار مینماییم که خواننده این مختصر، با اصطلاحات مورد اشاره ما در این حوزه آشنایی کامل دارد .
سوال مهم و اساسی این است:
چگونه می توان در ارائه پرسشهای مدل “GROW” در سفر کوچینیگ، خلاقیت به خرج داد؟ چگونه می توان مراحل مختلف ” گرو” را در قالبی خلاقانه پیچید و به مراجع ارائه داد؛ آنچنان که از طی کردن مسیر فرآیند خسته نشود و مشتاق و پیگیر آن را دنبال نماید؟
اصلا لزوم رویکرد خلاقانه در ارائه مدل “گرو” چیست؟
پیش از پاسخ به پرسشهای مهم فوق، شاید لازم باشد به این نکته بپردازیم که اصلا چرا باید نگاهی خلاقانه به فرآیند “گرو” داشته باشیم؟ تزریق داروی انرژی زای خلاقیت، به مدل”گرو” چه کمکی به آن خواهد کرد؟
بگذارید ابتدا خلاقیت را تعریف کنیم تا اگر ابهامی در مورد این واژه داریم، برطرف گردد. برای تعریف واژه خلاقیت به سراغ کتاب “خلاقیت کارآمد” ، نوشتهی “ادوارد دوبونو” می رویم. دوبونوی شهیر، در این کتاب که یکی از برجسته ترین آثار اوست، واژه “خلاق” را اینگونه تعریف می کند:
“ساده ترین تعریف واژهی خلاق، عبارت است از پدید آوردن چیزی که پیش از این وجود نداشته است.”
پرسش دیگر در رابطه با لزوم ایجاد خلاقیت در امور مختلف را دوبونو اینگونه پاسخ می دهد:
“در واقع ما بدون خلاقیت نمی توانیم استفادهی کاملی از اطلاعات و تجارب پیشین خود ببریم و این اطلاعات در قید و بند ساختارها، الگوها، مفاهیم و ادراکات قدیمی ما گرفتار خواهند ماند”
با توجه به مطالب فوق و پاسخهای ادوارد دوبونو، چنانچه بخواهیم در روند مدل گرو خلاقیت ایجاد کنیم، لازم است تا از قالبهای معمول چه در تعریف چیستی “کوچینگ” برای مراجع و چه در پرسش های مختلفِ در طول فرآیند، رها گردیم. این رها شدگی اگر بر پایهی علمِ کوچینگ باشد و با ذاتِ “گرو” نیز همخوان باشد، سبب میشود که کوچ- اگر چه مراحل فرآیند را طی می کند- اما آن را به شـــیوه و سبک خلاقانهی خویش طی کند.
در چنین حالتی، بر فرض اگر مراجعی کوچ شماره ۱ را جهت گفتگو انتخاب کند و پس از مدتی کوچ شماره ۲ را انتخاب نماید، این حس به او دست نخواهد داد که گویی این افراد یک سفر خشک و یکسان را بر او تحمیل می کنند (چیزی که متاسفانه در مدل ارائه گرو، توسط تعدادی از کوچ ها، شاهد آن هستیم)
اگر هر کوچ، مدل خلاقانه ی خویش را برای سفر کوچینگی اش با مراجع، ابداع و ارائه نماید، قطعا سبک های ارائه- ضمن حفظ چارچوب اصلی این مدل- متفاوت و برای مراجع لذت بخش تر و موثرتر خواهند بود.

حال پرسش این است که چگونه می توان این خلاقیت را ایجاد کرد؟ ما در این مقاله سعی داریم به عنوان نمونه، وارد دو مرحله مهم از مدل “گرو” شده و در هر مرحله، چه در تعریف ابتدایی و چه در مراحل بعدی،چند نگاه خلاقانه را در روند جلسات و پرسش ها، به مخاطب خود ارائه دهیم. بدیهی است که این نوع نگاه و مدل پرسش، صرفا برای آشنایی خواننده ی این مقاله با منظور ما از ایجاد خلاقیت در طول فرآیند است و نه انتظار از او جهت تقلید این گونه پرسش ها؛ چرا که اگر انتظارمان این باشد، خود نوعی نقض غرض است.
امید داریم ذهن خواننده با مطالعه این مقاله، به خلجان افتاده و نهایتا با تکیه بر خلاقیـت ذاتی که در وجود هر فرد است، ســبک و سـیاق و مدل ابداعی خویش را ساخته و ارائه نماید.
اکنون به سراغ مرحله ابتدایی (تعریف کوچینگ برای مراجع) و سپس دو مرحله از مدل “گرو” رفته و با توجه به آنچه به آن اشاره کردیم، تلاش می کنیم تا در حد و اندازه این نوشته، مدلی متفاوت با آنچه در حال حاضر در قالبی کلیشه ای مطرح میگردد، ارائه نماییم.
همانطور که خوانندهی این مقاله می داند، معمولا در جلسه ی صفرِ، کوچ محترم، برای آن که مراجع را نسبت نقش خود در سفر “کوچینگ” آگاه نماید، مثالی زده و تلاش می کند تا به او این مطلب مهم را گوشزد نماید که نباید از کوچ انتظار ارائه ی راه حل داشته باشد؛ بلکه این خود مراجع است که وظیفه دارد با تلاش و کوششی مضاعف و با کَند و کاوی درونی و عمیق و همچنین با پاسخ گفتن به سوالات کوچ، به نوعی روشن بینی در مورد مسئله اش رسیده و راه حل مناسب را بیابد.
مثال کلیشه ای که معمولا توسط کوچ ها در جلسات مطرح میشود، مثال آینه است! کـوچ مطـرح میکند که قرار است در نقـش یک آینه به ایفای نقش بپردازد و تلاش کند تا تصویری تمام نما و دقیق از مراجع به او نشان دهد تا مراجع با دیدن آن تصویر در آینه ی روشنِ کوچ، به مطلوبِ خویش دست یابد.
در اکثر جلسات کوچینگ، از تمثیل آینه، برای فهماندن کار یک کوچ به مراجع، استفاده می شود. برای شروع شاید بهتر باشد که از همین نقطه نگاهمان را عوض کنیم و با به کار بردن کمی خلاقیت، مثال های دیگری بزنیم.
نقش کوچ
به عنوان نمونه شاید بتوان نقش کوچ را اینگونه به مراجع معرفی کرد:
” در سفر کوچینگ باید فرض کنید که من و شما روی یک دوچرخهی دونفره هستیم. تا حالا دوچرخهی دو نفره دیدید؟ روی دوچرخهی دو نفره، هر دو نفر رکاب می زنن؛ اما فرمان دست کسی هست که روی صندلی جلو نشسته. ما در کنار هم سفر می کنیم و مسیر رو طی میکنیم… در سربالایی ها پا به پای هم عرق می ریزیم و در سرپایینی ها از سرعت دوچرخه ی مان کِیف خواهیم کرد و لذت خواهیم برد؛
اما یادتون باشه که فرمان این دوچرخه همیشه و همه وقت دست شماست. ما در کنار هم و پا به پای هم رکاب می زنیم؛ اما این شما هستید که تعیین می کنید دوچرخه به کجا بره. فرمان و نقشه راه دست شماست. البته اگر من به عنوان کوچِ شما، به هر علتی حس کنم که دوچرخه داره به بیراهه می ره، فقط و فقط- اون هم با اجازه ی خودتون- این مطلب رو گوشزد میکنم؛ اما فرمان همچنان و در تمام طول سفر در دست شما خواهد بود.
ممکنه از شما بخوام تا در مسیری که خودتون تعیین کردید به فلان منظره، دقت بیشتری کنید و اگر دلتون خواست، سری هم به اینجا و اونجا بزنیم؛ اما این به معنای این نیست که من پشت فرمان هستم. شما یا می پذیرید و دوچرخه رو به اون سمت میرونید و یا نمی پذیرید و راه خودتون رو می رید . انتخاب این که دوچرخه ی دو نفره ی ما در طول سفر به کدام سو بره، همواره و همیشه با شماست… خب… حاضرید مسئولیت سفرمون رو بپذیرید؟”
دقت کنید که در تمثیل فوق، با تلاشی خلاقانه، تمثیل کلیشه ای آینه حذف شده و به جای آن یک دوچرخه دو نفره قرار گرفته است. به نظر می رسد به کار بردن این تمثیلِ جدید به جای تمثیلِ آینه، حس بهتری را به مراجع منتقل می نماید . در این حالت، مراجع، معنای همراه بودن کوچ را در طولِ سفر بهتر درک کرده و کاملا به این موضوع وقوف می یابد که در همه جای این سیر و سلوکِ کوچینگی، فرمان به دستِ خودِ اوست.
دقیقا در همین نقطه است که پی می بریم، ایجاد خلاقیت در فرآیند “گرو” ، واقعا می تواند ظرفیت های قابل تاملی را در ذهن مراجع ایجاد کرده و علاوه بر جذاب کردن مسیر حرکت برای او، مراجع را به نوعی آگاهیِ کامل تر از فرآیند “گرو” برساند.
همانطور که می دانیم، کوچ در قدمِ بعدیِ سفر، تلاش می کند تا مراجع، یک تعریف دقیق از مسئله ای که با آن درگیر است را ارائه دهد. لازم است این تعریف دقیق باشد تا هم کوچ نسبت به آن اطلاعات کاملی کسب کند و هم مراجع با سخن گفتنِ دقیق در مورد مسئله اش، هر چه بیشتر آن را از پرده ابهام بیرون آورده و در ادامه ی جلسه و با همراهی کوچ، به راه حل آن دست یابد.
در این مرحله نیز معمولا سوالاتی شبیه به این پرسیده می شود:
کوچ: “خُب!… در خدمتم! … بفرمایید چه مسئله ای دارید؟! “
اما پیشنهاد ما این است : ( تکرار میکنیم که این پیشنهاد، تنها یک نمونه است و بنا نیست کوچ محترم، دقیقا چنین پرسشی را مطرح کند. مهم این است که نگاه او به مدل گرو، در تمام طول مسیر، خلاقانه باشد؛ تا بتواند از روال معمول سوالات فرار نموده و طرحی نو دراندازد)
کوچ: “بسیار خوب! قبل از این که شروع کنیم، اجازه می خوام یه پیشنهاد بدم! (قاعدتا مراجع اجازه خواهد داد) پیشنهاد من اینه که بیایید در شروع سفرمون، یک بار به صورت خیلی دقیق، مسئله ای رو که باهاش درگیر هستید ، شرح بدید. منظورم از خیلی دقیق اینه: بیایید فرض کنیم که شما مسئله تون رو می ذارید زیر یک میکروسکوپِ قوی؛ تا بتونید همه ی ابعاد اون رو تا جای ممکن ببینید؛ بـعد هر چیزی رو که می بینید، با صبر و حوصله تعریف کنید….منم سراپا گوشم… هر چیزی رو که می بینید و فکر می کنید که گفتنش لازمه بگید… من با کمال میل و تا هر وقت که شما حس کنید چیزایِ مهمی برای دیدن و گفتن دارید، گوش می کنم… خُب! … موافقید بریم پشت میکروسکوپ؟”
در نمونه ی فوق چه چیزی تغییر کرد؟ آیا مراجع بیشتر و بهتر با حس و حال سفر کوچینگی پیش رو آشنا نشد؟ آیا درک نکرد که بازگو کردن دقیق مسئله در همین ابتدای کار چقدر اهمیت دارد؟ آیا نگاه خلاقانه به یک پرسش ساده، آن را دگرگون نکرد و چیز جدیدی از آن نساخت؟ البته میتوانستیم به جای تمامِ اینها، همان پرسش ابتدایی و تکراری را بپرسیم؛ اما نکته این است که کدام روش مراجع را بیشتر و بهتر درگیر سفر زیبای کوچینگ و درک حس و حال سفر خواهد کرد؟ قضاوت با شما!

در قدم بعدی و پس از شرح دقیق مسئله توسط مراجع، کوچ می کوشد تا وارد مرحله ” G” شده و با پرسش های صحیح به مراجع کمک کند تا هدف درست و مشخصی را برای جلسه تعیین نماید. ورود به این مرحله نیز می تواند ساده و بدون هیچ گونه خلاقیتی انجام شود. کوچ پرسش های مربوط به این بخش از فرآیند را پرسیده و جلسه را تا مشخص شدن هدف پیش میبرد؛ اما نگاهی متفاوت به این مرحله نیز باعث می شود که کَند و کاو برای یافتن هدف در ذهن مراجع جذاب تر شده و این جذابیت، احتمالا سبب خواهد شد تا او شور و شوق بیشتری را در خویش احساس کرده و برای یافتن هدف و همکاری با کوچ، تلاش بیشتری به کار ببرد.
برای شروع این مرحله و قبل از پرسش های مربوطه، مجددا به عنوان نمونه، می توان چنین عمل کرد:
کوچ: “خب اگه موافق هستید، برای این که مِهِ مسیرِ پیش رومون از بین بره و بدونیم که باید به کدوم سمت رکاب بزنیم و شما هم متوجه بشید که لازمه به کدوم سمت فرمان رو بچرخونید، یک هدف مشخص و دقیق برای سفرمون تعیین کنیم… اما قبلش، اگر اجازه بدید، لازمه که من چند سوال از شما بپرسم. اجازه می دید؟”
در این قسمت کوچ محترم، شروع به پرسیدن سوالات مربوط به بخش”G” می نماید… باز هم توجه داشته باشد که نگاه متفاوت و نه سطحی به آغاز مرحله ی “G” ، سبب می شود که مراجع هر چه بیشتر خودش را در فضای یک سفر متفاوت- که نهایتا منجر به ایجاد نگاهی نو نسبت به مسئله اش می شود- حس کند.
در مرحله بعدی و پس از تعیین هدف، کوچ می کوشد تا “معیار سنجی” کند. در این مرحله نیز می توان با چاشنی خلاقیت، طعمِ آشِ کوچینگی را چندین برابر کرد… همانطور که می دانیم روش معمول پرسش در این قسمت به این صورت است:
کوچ: “الان و در این مرحله، اگر بخوایم از یک تا ده تقسیم بندی کنیم، شما با توجه به مسئله تون در کدوم مرحله هستید؟ (پاسخ مراجع) و تصمیم دارید به کدوم مرحله برسید؟ (پاسخ مراجع)”
اکنون همین مرحله را خلاقانه تر دنبال می کنیم…
کوچ: “اجازه میدید بپرسم که شما به چه کاری علاقه دارید؟ مثلا کارهای هنری، یک ورزش خاص، یک کار خاص یا هر چیزی…”
مراجع: (زمینه ی مورد علاقه اش را می گوید مثلا: ) من به دیدن فیلم و بازیگری خیلی علاقه دارم…
کوچ: “بسیار خوب! فرض کنید هدفی که برای جلسه مون تعیین کردیم، موضوع ِ یک فیلمِ کوتاهه و قهرمانش هم خود شما هستید! شما مشغول بازی توی این فیلمِ کوتاه هستید و مدت این فیلم هم ۱۰ دقیقه هست. الان و در حال حاضر شما در دقیقه ی چندم این فیلم هستید؟ (و پس از پاسخ مراجع) اگر به دقیقه ی چندم این فیلم برسید، احساس می کنید که عالی بازی کردید و به هدفتون نزدیک شدید و حس خوبی بهتون دست داده؟”
یک نگاه متفاوت و اهمیت دادن به علاقه ی مراجع، سببِ چه تغییری در روال فرآیند می شود؟ نگاهِ مراجع به کوچِ خویش، وقتی می بیند که او به علاقه هایش اهمیت میدهد، چگونه خواهد بود؟ شور و ذوق مراجع چطور؟
البته توجه داشته باشید که آنچه تا اینجا خواندید، روالِ ریز و قدم به قدم مدل “گرو” نیست؛ اما نمونه هایی است که کوچ محترم می تواند با نگاهی به آنها و با تکیه بر خلاقیت و نوآوری خویش، جلسه را شور، حرارت و زیبایی دیگری بخشیده و از حالت مکانیکی و پرسش و پاسخ خشک، خارج نماید.

اهرم رنج و لذت
از قسمت های دیگری که می توان خلاقیت های بسیاری در آن به کار برد،مرحله ی بررسیِ “اهرم رنج و لذت” است. معمولا سوالاتی که در این قسمت پرسیده می شود، مراجع را سرِ ذوق نمی آورد تا در مورد عواقب نرسیدن یا رسیدن به هدفش سخنِ موثری بگوید. در این قسمت مراجع، معمولا همان حرف های قبلی را به نوعی دیگر تکرار میکند. مثلا اشاره میکند که اگر به هدفش نرسد، همان حس بد گذشته را خواهد داشت؛ یا اگر به هدفش برسد، حس و حال بهتری را تجربه خواهد کرد و …
به نظر می رسد وارد کردن اکسیر خلاقیت در این قسمت نیز توسط کوچ، سبب شود تا مراجع، به معنای واقعی، خودش را در زمانی ببینید که به هدفش رسیده و یا به آن دست نیافته است. منظور، درکِ حسیِ عمیقی است که از یک نگاهِ شهودی به آینده، شکل می گیرد. به مثال زیر که حاوی یک روال کلیشه ای و مکانیکی است دقت کنید:
کوچ: “اگر بتونید ظرف مدتی که تعیین کردید به هدفتون برسید، چه حس و حالی دارید؟ (پاسخ مراجع) و اگر خدایی نکرده به هر علتی نرسید؟ … (پاسخ مراجع)”
حال اجازه دهید اینگونه وارد این قسمت شویم:
کوچ: “فرض کنید که شما، ناگهان قدرتی پیدا می کنید که می تونید آینده رو ببینید. مثلا (تاریخی که مراجع برای رسیدن به هدفش تعیین کرده است)… ماه دیگه. حالا شما دارید خودتون رو می بینید که به هدفی که داشتید رسیدید…
(در این قسمت کوچ تلاش می کند تا با توجه به هدفی که مراجع برای خودش تعیین کرده است، تصویر روشنی از دستیابی او به هدفش بسازد. به عنوان مثال:)
خودتون رو می بینید که با آرامش وارد پارکینگ منزل می شید… به سمت ماشین می رید… نسیم خنکی صورتتون رو نوازش می کنه… احساس اعتماد به نفس عجیبی همه وجودتون رو پر کرده… در ماشین رو باز می کنید… لبخند می زنید و پشت صندلی می شینید… فرمان رو توی دست می گیرید… برای یک لحظه، یادتون میاد که یه زمانی، وقتی پشت فرمون می نشستید، چقدر استرس داشتید… امــا الان، در نهایت آرامش هستید… دوباره لبخند می زنید… استارت می زنید و ماشین رو حرکت می دید… -دلتون می خواد به این تصاویر خوش آیند، چیز دیگه ای هم اضافه کنید؟! -(پاسخ مراجع) بسیار خوب! حالا به من بگید توی این شرایطی که دارید می بینید، چه حس و حالی دارید؟!”
در اینجا لازم است به نکته مهمی اشاره کنیم:
متاسفانه چنین به نظر میرسد که برخی از کوچ ها، بر اثرِ درک اشتباه از قانونِ “بیست هشتاد”، ناخواسته، جلسات را به سمتی می برند که مراجع را خسته و فرسوده می کند… اگر قرار باشد اکثر جلسه به صحبت های مراجع بگذرد و کوچ صرفا با همدلی های کوتاه و ایرادِ اصواتی مانند : “بله” ، “خب” ، ” که اینطور” و … و همچین پرسیدن سوالات بسیار کوتاه،مراجع راهمراهی نماید، نباید انتظار داشت که جلسه، جلسه ی پررونقی باشد . این نوع عملکردِ کوچ سبب می شود که جلسات حالتی بی روح به خود بگیرد. چه کسی دوست دارد ۴۵ دقیقه با طرف مقابلش گفتگو کند و مخاطب برخوردی شبیه به آنچه اشاره شد با او داشته باشد؟!
البته منظور ما زیر سوال بردن قانونِ “بیست هشتاد” نیست؛ سخن در این است که کوچ محترم نباید در رعایت این قانون حد اعتدال را فراموش کند. درست است که پرسیدن سوالات به صورت خلاقانه و فضا سازی برای آنها توسط کوچ، سبب می شود که او در ظاهر کلام بیشتری بر زبان آورد؛ اما نباید این نکته را فراموش کرد که در عوض، مراجع نیز سر ذوق آمده و بیشتر و بیشتر مسئله ی خویش را کند و کاو میکند و احساسات بیشتری بروز میدهد و در نتیجه خودش را با آنچه که می گوید بیشتر و بیشتر شناخته و محک میزند. همین بیشتر سخن گفتنِ او، سبب می شود که نهایتا قانون “بیست هشتاد” رعایت شده و از این منظر بر عملکرد کوچ ایرادی وارد نگردد.

اکنون به ارائه مرحله “R” می رسیم. همانطور که می دانید در این مرحله قرار است کشف کنیم که مراجع تا به حال، برای رسیدن به هدفش چه کرده و چه باورهای مانعی سبب شده که نتواند به آنچه میخواهد دست پیدا کند. مدل مکانیکی و کلیشه ای معمول این است که با پرسیدن چند سوال مشخص، منتظر پاسخ مراجع شده و بر مبنای آن، بازخورد داده و او را راغب کنیم که با تلاشی مضاعف، به یک آگاهی جدید در مورد مسئله اش برسد و بر مبنای آن آغاز به یک عملکرد جدید نماید.
سوالات کلیشه ای در این زمینه را به خوبی می دانید:
کوچ: وقتی در شرایط مشکلت قرار می گیری به چی فکر می کنی؟
کوچ: این باورت در جهت هدفت چه کمکی بهت کرده؟
کوچ: برای تغییر این باور باید چه چیزی رو از دست بدی؟
و …
حال بیایید در این مرحله نیز با نگاهی خلاقانه نسبت به پرسش ها و آنچه قرار است یک کوچ خلاق ارائه کند، تغییراتی را در روند سوالات ایجاد کرده و نتیجه را با آنچه در بالا خواندید مقایسه نماییم :
کوچ: “وقتی در شرایط مسئله ای که مطرح کردی قرار می گیری، اون باور، اون افعیِ خطرناکی که حرکـت می کـنه و میـاد و دور ذهنت می پیچه و نمی ذاره ذهنت نفس بکشه و نمی ذاره تو عملکرد درستی ارائه بدی چیه؟ تا حالا سعی کردی این افعی رو بِکُشی؟ چه کارایی برای از بین بردنش انجام دادی؟ حضور این افعی در ذهنت و این که به خودش اجازه می ده اینطوری با تو رفتار کنه و اینطوری تو رو تحت فشار قرار بده و فلجت کنه، تا به حال چه کمکی بهت کرده؟ به نظرت این افعی از چه چیزی تغذیه می کنه؟ کی بهش غذا می ده؟ چه نوع غذایی بهش می ده و چرا تا به حال بهش غذا داده و …
دقت کنید که با کمی خلاقیت و تمثیل، تا چه میزان می توان مخاطب را ترغیب کرد که عمیق تر به مسئله اش بنگرد و دقیقتر در آینه ی کوچ، به تماشای آنچه با آن درگیر است بنشیند و برایش راه حل بیابد.

آنچه تا این جای مقاله مطرح شد- هــمانطورکه پیش از این نیز توضــیح دادیم- تنها نمــونه و مثال هایی در بخــش مــعرفی کوچــیــنـگ، و قسمتهایG و R در مدل “گرو”بود ؛ تا نشان دهیم که همواره می توان با اکسیر خلاقیت، روال کلیشه ای و مکانیکی را در ارائه ی جلسات کوچینگ شکست و با طرح پرسش هایی متفاوت، مراجع را تا عمق مسئله اش همراهی نمود.
نگاهِ متفاوت مراجع به مسئله خویش، سبب می شود که آن را از منظری دیگر به نظاره بنشیند و راهی تازه برای حل آن بجوید. البته پرسیدن سوالاتی ساده و یکسان نیز تا اندازه ای مراجع را درگیر خواهد کرد؛ اما پرسش این است که اگر می توان به این روند عمق بیشتری داد، چرا نباید چنین کرد؟
ممکن است این پرسش مطرح گردد که چگونه می توان این نوع پرسش های خلاقانه را چاشنی جلسات نمود؟ پاســـخ، تعمق روی پرسش های هر مرحله و پرسیدن این سوال مهم از خویش است:
” اگر من به جای مراجع بودم، دوست داشتم این سوال را چگونه از من بپرسند؟ ”
با مقداری سعی و خطا در این زمینه، قطعا می توان به پرسش های کوچینگی متفاوتی دست یافت و لذت سفر کوچینگ را برای مراجع چندین برابر کرد؛ سفری زیبا و بی نظیر که پایان آن، رسیدن به سرزمینِ زیبای “شناخت خویشتن” است.
محمد علوی پناه
دانشپذیر گروه ۴۳
آکادمی بین المللی فراکوچ